دلتنگی های مامان
همیشه توی دیوان اشعار و متون ادبی از دوران سخت فراق یار و دوری محبوب چیزهایی میشنیدم ولی هیچوقت مثل الان این سختی رو درک نکرده بودم. دو روز پیش خاله مریم دوست صمیمی و نزدیکم از ما خداحافظی کرد و برای رفتن به استرالیا عازم تهران شد. با این که بیشتر از یک سال و اندی از این مهاجرت با خبر بودم ولی بازم این جدایی برام اصلا آسون نبود. زمان آشنایی من و خاله مریم به اولین روزی برمیگرده که برای ثبت نام به دانشگاه رفته بودم (شهریور سال 77). اونجا فهمیدیم که همرشته هستیم و با هم کارهای ثبت نام رو انجام دادیم. با هم انتخاب رشته کردیم از اون به بعد پشت یک نیمکت می نشستیم و توی کتابخونه، نمازخونه، بوفه، سالنهای آمفی تاتر همه جا و همیشه کنار هم بودیم...
نویسنده :
مامانی
8:45